جدول جو
جدول جو

معنی اهل اله - جستجوی لغت در جدول جو

اهل اله
بدیل، سالک، عارف
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هلاله
تصویر هلاله
(دخترانه)
جارزدن، با خبر ساختن، آلاله، گلی زرد رنگ خوشبو، (نگارش کردی: ههاه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اهل ذمه
تصویر اهل ذمه
در فقه اهل کتاب از یهود، نصارا و زردشتیان که در ممالک اسلامی زندگانی کنند و در حمایت مسلمانان باشند و جزیه بدهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اهل قلم
تصویر اهل قلم
کاتبان، نویسندگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اهل الله
تصویر اهل الله
بندگان خوب خدا، مردان خدا، مردم پارسا و پرهیزکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اهل قل
تصویر اهل قل
اهل مباحثه و گفتگو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اهل قبله
تصویر اهل قبله
مسلمانان، به اعتبار این که رو به قبله نماز می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اهل حال
تصویر اهل حال
واقفان بر رازها و چگونگی چیزها، زنده دل، خوش گذران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اهل رده
تصویر اهل رده
مردم مرتد، جماعتی که پس از رحلت پیغمبر اسلام در زمان خلافت ابوبکر از دین اسلام برگشتند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اهل دل
تصویر اهل دل
صاحب دل، زنده دل، روشن ضمیر، در تصوف کسی که از سر گذشته و طالب سر است و حالات وجدانی را به هر عبارت که خواهد بیان کند، عارف، خداشناس برای مثال چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست / سخن شناس نه ای دلبرا خطا اینجاست (حافظ)
فرهنگ فارسی عمید
(اَ لِ ذِمْ مَ / مِ)
کافران مطیع پادشاه اسلام، و گاهی عبارت از رعیت باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). کافری که در پناه اسلام باشد. ذمی. زنهاری. پناه آور. رجوع به البیان و التبیین ج 2 ص 35 و تاریخ تمدن جرجی زیدان ج 4 ص 101 و 121 و برای احکام فقهی آن رجوع به کتاب شرایع الاسلام شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ صُفْ فَ)
اصحاب صفه. (انجمن آرا). رجوع به اصحاب صفه شود، پنهان کردن سخن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، نهان راز گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). راز کردن. (آنندراج). پنهان راز گفتن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ قِ لَ)
آنانکه رو به قبله نماز کنند. (آنندراج). مسلمان. مسلم
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ بَ لَ)
مردم شهر. سکنۀ بلد. و رجوع به اهل شود
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِ لَ / لِ)
که چهل سال بر وی گذشته باشد. که دوران حیاتش به چهل سال برآمده باشد.
- مرد یا زن چهل ساله، مرد یا زنی که چهل سال از تاریخ تولدش گذشته باشد. رجوع به چل ساله شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ قَ لَ)
کاتب. نویسنده. محرران دفتر. (آنندراج). کاتب و منشی. (ناظم الاطباء) :
شود سعادت و دولت نصیب اهل قلم
هما ز کوچۀ این استخوان بدر نرود.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ)
اهل ذوق. خوش مشرب. انیس. موءالف
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ دِ)
صاحب دل. (آنندراج). اهل ذوق و مکاشفه. سالک طریق دل. مقابل اصحاب عقل:
دل اهل دل است آن کعبۀ داد
مکن ویران مر او را دار آباد.
ناصرخسرو.
جهالت ظلمت جان و جهان است
بر اهل دل این معنی عیان است.
ناصرخسرو.
از مدرسه برنخاست یک اهل دلی
ویران شود این خرابه دارالجهل است.
(منسوب به خیام).
یا اگر گویی اهل دل کس هست
گویدت دل، خطاست این گفتار.
خاقانی.
تو ای عطار گرچه دل نداری
ولیکن اهل دل را ذوفنونی.
عطار.
از آن اهل دل در پی هر کسند
که باشد که روزی به منزل رسند.
سعدی.
الا گر طلبکار اهل دلی
ز خدمت مکن یک زمان غافلی.
سعدی.
توان گفت با اهل دل کو بماند.
سعدی.
آلودگی خرقه خرابی جهان است
کو راهروی اهل دلی پاک سرشتی.
حافظ.
کلید قفل سعادت قبول اهل دل است
مباد آنکه درین نکته شک و ریب کند.
حافظ.
درین خمار کسم جرعه ای نمی بخشد
ببین که اهل دلی در جهان نمی بینم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
صاحب کتاب قاموس مقدس آرد: العاله یعنی محل صعود خداوند و آن شهر بود در طرف مشرق اردن که به بنی راوبین داده شد و سپس موآب بر آن دست یافت و اکنون به العال معروف است و یک میل از حشبون فاصله دارد - انتهی. رجوع به العال شود، سیر و رفتار سریع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ظِلْ لُ اِ لاه)
هو الانسان الکامل المتحقّق بالحضره الذاتیه. کذا فی اصطلاحات الصوفیه. (کشاف اصطلاحات الفنون). و شاید کلمه ظل اﷲ بوده و طابع غلط کرده است
لغت نامه دهخدا
(اَ لُلْ لاه)
مردان متقی و پارسا: مردی از اهل اﷲ رسید و وقوف بمددی را به ایشان تلقین کرد. (انیس الطالبین ص 114). و رجوع به اهل و ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ نَ / نِ)
ساکنان خانه. اهل بیت: پیش از آنکه با اهل خانه سخنی گوید اهل او به مصلحتی در گنجینه درآمد. (انیس الطالبین ص 147).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اهل دل
تصویر اهل دل
شناسندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهلال
تصویر اهلال
نو ماهی به ماه نو نگریستن دیدن ماه نو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهل الهوی
تصویر اهل الهوی
کسانی که پیروی امیال نفسانی کنند، عاشقان حق
فرهنگ لغت هوشیار
کتابیان (جهودان ترسایان گبران) که جزیت پردازند و در پناه مسلمانان محفوظ باشند اقیلتهای مذهبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهل السنه
تصویر اهل السنه
متمسکان بسنت سینیان مقابل به شیعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهل قلم
تصویر اهل قلم
کاتب، نویسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهل الله
تصویر اهل الله
مردان متقی و پارسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهل الذمه
تصویر اهل الذمه
((اَ لُ ذِ مِّ))
اهل کتاب، از یهود و نصارا و زردشتیان که جزیه پردازند و در پناه مسلمانان باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اهل ذمه
تصویر اهل ذمه
اهل کتاب از زرتشتیان، یهودیان و ترسایان که در سرزمین مسلمان زندگی کنند (با شروط ذمه)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاه لاله
تصویر شاه لاله
آدونیس
فرهنگ واژه فارسی سره
در مقام تهدید و خط و نشان کشیدن، کاری را توجیه نمودن، این دست آن دست کردن، سرداوندن
فرهنگ گویش مازندرانی
لک های پوستی
فرهنگ گویش مازندرانی
سر و صدای شادی، هلهله، با شتاب، شتابان
فرهنگ گویش مازندرانی